۱۳۹۳-۰۲-۱۶

دنياي کالبد ذهني پس از مرگ قطعي

دنياي کالبد ذهني پس از مرگ قطعي

با مرگ قطعي کالبد ذهني به محض اينکه مي خواهد جدا بشود، در کسري از ثانيه همه اطلاعات اين زندگي را با جزئيات بسيار دقيق مرور مي کند، تمام وابستگيهايش را در مي آورد بيرون، به محض اينکه قطعي شد و جدا شد تحت تاثير دو تا نيرو قرار مي گيرد، يک نيرو نيروي روح هادي است که مي خواهد شرح وظيفه کالبد ذهني را در زندگي بعدي به او بدهد مثل الان که يک چيزي به ما دارد مي دهد و يک نيرو وابستگيهاي خوب و بد انسان است که مي خواهد ما را دوباره بکشاند بياورد اينجا.

اين وابستگيها چه هستند؟
وابستگيها مي تواند به فرزند، ثروت، قدرت، شهرت و ... باشد . مثلا ارواح زيادي (منظور کالبد هاي ذهني) مدتها مرگ خودشان را قبول ندارند، چون مي بينند که زنده هستند، وجود دارند، مي توانند به خودشان جسميت بدهند، ما آنها را نمي بينيم، ولي او خودش مي بيند که وجود دارد و خودش را در بين ما مي بيند، لذا تا مدتها مرگ خودش را قبول ندارد، دوستاني که در احضار روح فعاليت دارند مي گويند بايد مدتي از مرگش گذشته باشد تا احضارش کنيم، خيلي ها نمي آيند و خيلي ها هم مي آيند، يک عده اي که نمي آيند علتش اين است که هنوز مرگ خودشان را قبول ندارند، يک عده اي وابستگي به جسم دارند و تا مدتها سر قبر خودشان هستند و حتي بعضي ها تلاش مي کنند که دوباره بروند در جسمشان و تکانش بدهند که فشار وحشتناکي به آنها وارد مي شود که حالا بعضي از دوستان ما در دوره 7 تجربه مي کنند، يعني اين جدا شدن و برگشتش را تجربه مي کنند که جدا شدن خيلي قشنگ و زيبا و شيرين است، ولي برگشتش زجر آور است، لذا مسئله فشار قبر که همه شنيده ايم، براي همه نيست، براي اين عده است که وابستگي به جسم دارند، وقتي جدا ميشوند بايد بروند دنبال زندگيشان، ولي دوباره مي خواهند يک کارهائي بکنند، بيايند داخل جسم و جسم را تکان بدهند، اين برگشتش بدانيد که خيلي زجر آور است. به يک شکلي ما به ادراکاتش در همينجا نزديک مي شويم که ببينيم واقعيت دارد يا ندارد،

بنابراين به محض جدا شدن کالبد ذهني دوباره مي خواهد به وابستگيهاي خودش پاسخ بدهد و پاسخ بگيرد، روان در کار نيست، روان بخش احساسات ماست، در اينجا احساسات ما با کالبد رواني ما مورد سنجش قرار مي گيرد ولي در آنجا اصلا احساسات نيست، مثلا شما از هيچ کالبد ذهني نمي شنويد که مرگ سخت است که آي ما سوختيم، آي ما منفجر شديم، اصلا هيچ گزارشي راجع به دردناک بودن مرگ نداريد، عاملي که آزارشان مي دهد و شما ممکن است بجاي احساسات تلقي بکنيد، تصوير ذهنيشان است، وابستگيهاي ذهني است، ما الان به يک عکس نگاه مي کنيم، اين عکس چه چيزي را زنده مي کند، و در کجا زنده مي کند، آنچه را که زنده مي کند در ذهن ما است که زنده مي کند و در ذهن ما اين صحنه ثبت شده، صحنه خوبي بوده، يک پيک نيک بوده که به ما خوش گذشته يا به يک عکس غذا نگاه مي کني حض مي بريم در حالي که غذائي در کار نيست، اين حض را کي مي برد؟ ذهن است که حض مي برد و بعد از مرگ هم اين ذهن ماست که مسائل را دنبال مي کند و دنبال هر چيزي که هست، فعاليتهاي ذهني است که دنبالش است،

مثلا يک نفر از قمار در کازينو لذت مي برده، الان اين وابستگيش ايجاب مي کند که دوباره برود دنبال کسي که با مشخصات او همخواني داشته باشد، يعني اهل کازينو باشد و بتواند يک بار ديگر از دريچه چشمهاي او دنبال اين قضيه راه بيافتد و يکبار ديگر اين را براي خودش دنبال بکند و تداعي بکند، وابستگي بد، وابستگي خوب، مثلا يک کسي وابسته شده به اينکه شب تا ديروقت بنشيند و کتاب دعا و ... بخواند، وابسته شده، وابستگي يک موضوع خاصي است، ممکن است ما وابسته به کار خودمان بشويم، الان در بحث عرفان ممکن است ما وابسته به عرفان بشويم، عرفان وسيله است، مثلا قرار است ما از آن استفاده کنيم تا چيزي ياد بگيريم و بعد هم بگوئيم خداحافظ و برويم، اما ممکن است ما درست عمل نکنيم و به خود عرفان وابسته بشويم، مذهب وسيله است، وسيله اين است که ما آنچه را که مي خواهيم و لازم داريم ازش برداشت کنيم بعد بگوئيم خداحافظ و برويم به ادامه راه، اما ممکن است ما به آن وابسته بشويم، کما اينکه يک عده اي به کازينو وابسته مي شوند، عده اي به بساطشان، يک عده اي به کلکسيون تمبرشان، يک عده اي به فرزندشان، ثروتشان، شهرتشان، ... و مي بينيم که بلافاصله بعد از جدائي آمده دنبال پسرش، دخترش و ... و ما تجارب خيلي مفصلي در اين قضيه داريم از اين برگشتن ها، آمده پسر 7 ساله اش را مي خواهد و يا ...

حالا چه ماجراي عجيب و غريبي در اين رابطه هست خدا مي داند، اين وادي، وادي اي است که هر کسي خودش بايد بيايد داخل ميدان و چند مورد کار بکند و با چشمهاي خودش ببيند که ماجرا از چه قرار است، نتيجتا وابستگيهاي خوب و بد مي خواهند ما را در سطح زندگي اينجا بکشانند، روح مي گويد بيا در زندگي خودت، ببين اينجا چقدر بي نيازتري، مکان نيست، در آن واحد همه جا مي تواني باشي، ديد 360 درجه در 360 درجه، همه جا را مي تواند ببيند و يک چيز عجيب و غريبي که بعضي از دوستان اين تجربه را داشتند يا خواهند داشت، اين ديد 360 درجه در 360 درجه و خيلي ماجراهاي ديگر لذا:

بگذر از نقش دو عالم خواه نيک و خواه بد
تا ز بي نقشيت، نقشي جاودان آيد پديد

زمانيکه کارهاي ما بصورتي خاتمه پيدا مي کند که براي ما ايجاد وابستگي کرده، يعني شده يک نقش و يا حافظ مي گويد

غلام همت آنم که زير چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

و قرار است زندگي به گونه اي جلو برود که به رنگ تعلق ختم نشود، چطور ختم نمي شود؟ بينش هائي است که ما بدست مي آوريم و متوجه مي شويم که ما همه داريم مسير کمال را طي مي کنيم، مرگ مفهومي ندارد، فرزندان و ... وسائلي بودند، مذهب وسيله اي بود، عرفان وسيله اي بود و همه اين بينشها به ما کمک خواهد کرد تا ما بتوانيم اينچنين تحقق بدهيم که:

بگذر از نقش دو عالم خواه نيک و خواه بد
تا ز بي نقشيت، نقشي جاودان آيد پديد
و يا

ما نه مرغان هوا نه خانگي دانه ما دانه بي دانگي

پس فعلا ما در معرض يک آلودگي قرار مي گيريم، اين آلودگي که مرکبي بشويم براي موجوداتي (منظور کالبدهاي ذهني ) که بخواهند از دريچه ديد ما دوباره بيايند به دنيا نگاه بکنند و دوباره بخواهند مسائلي را تجربه بکنند.

دوره تي دي - جلسه 2 - استاد طاهري

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر