صفحات

۱۳۹۳-۰۱-۱۵

مرکب ها

مرکب ها

امروز درباره مرکب حرف زديم.
ما در مسيراليه راجعون با مرکب هاي متعددي برخورد مي کنيم.
از ابتدا من متحرک را سوار مرکب کردند.
پس من متحرک خودش موجوديت دارد.
مرکب اوليه ما بسيار غول پيکر بوده است.
فرض کنيد سکّان کشتي اقيانوس پيما را به ما بدهند، خوب در يک کشتي اقيانوس پيما سکّان دست چند نفر است؟ يک نفر. اين يک نفر مي خواهد اين وسيله عظيم را هدايت کند. ببينيد چقدر محدوديت و چقدر نيازهاي مختلف دارد.

مسأله ما اين است که ما يک مرکب را رها مي کنيم و مي آئيم سراغ يک مرکب ديگر.
حالا کسي که يک اقيانوس پيما را هدايت مي کرده، وقتي به او يک تريلي بدهند، مي گويد آخ که راحت شدم. احساس بهتري در راندن آن تريلي دارد. حالا اگر بعد از مدتي آن تريلي را هم بگيرند و به او يک ماشين معمولي بدهند، خيلي احساس راحتي بيشتري مي کند. اينجا ديگر احساس مي کند اشراف کامل به محيط دارد، در حاليکه در کشتي اقيانوس پيما اشراف کمتري به محيط اطرافش داشت.

تا اين که همه مرکب ها را از دست مي دهد و مي ماند خودش و خودش.
ديگر نياز به مرکب ندارد اما در اين مسير چه چيزي پيدا کرده است؟ تجربه.

تجربه هدايت يک وسيله سنگين غول پيکر تا وسايل کوچکتر و کوچکتر. در شرايط هدايت اقيانوس پيما، يک محيط را تجربه کرده يعني دريا. براي راندن تريلي در شرايط ديگر بوده يعني بيابان و بعد با راندن اتومبيل سواري محيط ديگري را تجربه کرده يعني ترافيک و شهر و ... بعد هم سوار دوچرخه شده و بعد همان دوچرخه را هم رها کرده و مانده خودش.

انسان هاي اوليه که اولين چرخ را ساختند و يک گاري درست کردند، اول آن چرخ را هُل دادند و بعد به عقلشان رسيد و آن گاري را به حيواني بستند. در آن زمان فکر کردند اين چرخ به آنها سرعت مي دهد تا بروند ببينند پشت آن کوه، آن طرفتر چه خبر است و فکر کردند خيلي سريع حرکت مي کنند.

يک روزي ما انسان ها ماشين ساختيم تا برويم نقاط ديگر را ببينيم و بفهميم چه خبر است، بعد گفتيم اين سرعتش کم است، هواپيما ساختيم تا زود بفهميم چه خبر است. فکر کرديم اينطوري معما حل مي شود. اما امروز به اين نتيجه رسيديم که اين دانستن ها به درد ما نخورد و فقط يک کمک به ما شد که:

کار ما نيست شناسايي راز گل سرخ
کار ما شايد اين است که در افسون گل سرخ شناور باشيم

دوره 7
استاد محمد علي طاهري

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر