صفحات

۱۳۹۲-۱۲-۱۲

و خدا گفت

و خدا گفت

یک مقدمه در یکی از کتاب های ما هست که من می خوانم که خدا گفت و مربوط به نقشه عظیم الهی است و اشاره به رحیم بودن خداوند است:

و خدا گفت من همه جا با شما بوده و هستم و خواهم بود.
حتی در جهنم نیز شما را تنها نخواهم گذاشت و همراه با من وارد آنجا شده و من هستم که شما را از آنجا عبور می دهم.
جایی بس وحشتناک که نه زمان در آن وجود دارد و نه مکانی محسوب می شود هر چند که شما آنجا را مکان می پندارید.

همانطور که به علت عدم وجود زمان آن را جاویدان نیز می پندارید.
تنها چیزی که وجود دارد، آتشی است از جنس آگاهی که برای شما تلخ و برای من شیرین است. زیرا تنها به وسیله این آتش است که حائل بین من و شما که همان حجاب ناشی از گناهان شما بوده است، سوزانیده شده و پس از آن ما به یکدیگر رسیده و بعد از پیمان نخست، بار دیگر شما را باز می یابم تا برای آزمایش آخر این بار همه قدرت خود را در اختیار شما بگذارم.

اینک ما به هم رسیده ایم چیزی که ظاهراً منتظرش بودید و وصالی که طلبش را داشتید اما نه به اندازه ای که من مشتاق بودم. شما من را بخشنده می دانید ولی اصلاً حد آن را نمی دانید و از آن صرفاً تصوری مبهم دارید. ولیکن میزان بخشندگی من را پس از وصال خواهید فهمید. وقتی همه قدرت خود را به شما ببخشم. فقط در آنجاست که مفهوم بخشنده و مهربان را خواهید فهمید.

حالا من هستم و شما. با داشتن همه قدرت من و احساس بی نیازی آیا باز هم طالب من خواهید بود؟ من برای رسیدن به شما مرگ و جهنم را خلق کردم تا نشانی بر رحیم بودن من باشد و نشانی بر قدرت خلاقیتی که ناشی از شوق رسیدن به شما بوده است و شما ناآگاه از آن هر لحظه در آه و فغان و شکایت هستید.

مرگ و جهنم همچون داروهای تلخی هستند که مادری با دلسوزی تمام نسبت به فرزند خود به زور می خوراند تا او را درمان کند، ولی خود بیش از طفلش تلخی دارو را می چشد و طفل بی خبر از همه جا و بدون اطلاع از عشق مادر گریان و نالان است که چرا چنین خشونتی نسبت به او اعمال می شود.

بدون مرگ و جهنم ما به یکدیگر نمی رسیدیم و حداقل من عاشقی نا کام باقی می ماندم و شما در نیازمندی ابدی. ولیکن شما بعد از این وصال همین که مطمئن شدید که عاشق سینه چاک کاملاً در اختیار شماست و شما سوار بر اریکه قدرت او می توانید یکه تازی کنید و جانشین او گشته اید با او چه می کنید.

من رحمان بودم تا بتوانم بازیگوشی ها و بی اعتنائیهای معشوقم را نظاره کنم و باز هم دنبال او باشم و سایه رحمانیت خود را بر سر او بگسترانم، اما شما نمی دانید که با من چه کرده اید.

ایکاش من هم می توانستم مانند شما شکایت هایم را به جایی ببرم. اما از این بابت نیز ناراضی نیستم چون می دانم شما را دارم و ما از هم راضی خواهیم شد. آری من به شما می رسم و همه چیز خود را به معشوق خود تقدیم می کنم و در آن صورت آنجا بهشت شما خواهد بود. نه آن بهشت روز نخست که بهشت نا آگاهی بود، بلکه بهشتی که بهشت آگاهی است و بهشت هایی که شما آنها را بر اساس آگاهی ها و دانسته ها و میل های خود بنا خواهید کرد.

و پس از کسب این تجربه می فهمید که همه چیز عاشق شما در اختیار شماست و می توانید با قدرتی که در اختیار دارید جهان ها خلق نموده و بر ابعادی سایه بگسترانید که هرگز تصورش را نداشتید و به زودی یقین حاصل می کنید که شما خدا هستید.

آن زمان که شما خدا شدید، می خواهید بدانید با من چه خواهید کرد؟ شاید اگر همه داستان را بدانید برای من عاشق گریه کنید، برای مظلومیت من. هر چند ممکن است از نظر شما گفتن مظلوم برای من درست نباشد.

برخی از شما پس از کسب اطمینان از خدا بودن خود و احساس بی نیازی نسبت به من، خواهیدگفت: "حالا که خدا هستیم و بی نیاز به او، چرا برای خود خدایی نکنیم؟" و فقط عده ی اندکی خواهند بود که خدایی در وحدت را انتخاب کرده، به سوی من آمده، با من به وحدت می رسند.

بلی! خدای در وحدت و خدای در کثرت، آخرین آزمایش است و شما کدام را انتخاب خواهید کرد؟ شاید بگویید که برای اتخاذ چنین تصمیمی وقت بسیاری باقی است! بلی هست. اما شما امروز همان کاری را انجام می دهید که دیروز مقدمه اش را چیده اید و امروز نیز مقدمه ی کارهای فردا را تدارک می بینید و احتمال دارد فردا همان کاری را بکنید که امروز انجام می دهید.

پس امروز مرا دریابید تا حرکت شما کسب آگاهی و تمرینی برای فرداها باشد، جایی در لامکان و لازمان؛ تا شما به طور حتم مرا انتخاب کنید؛ خدای در وحدت را و خدایی که عاشق شما است! مرا دریابید.

دوره 6
استاد محمد علی طاهری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر