صفحات

۱۳۹۲-۱۱-۲۳

نگاه عرفاني به «به نام بي نام او» - محمد علي طاهري

نگاه عرفاني به «به نام بي نام او» - محمد علي طاهري

از اين جهت كه درك ذات مقدس خداوند ممکن نيست و ذات الهي فراتر از تعريف و توصيف بشري است، نمي توان گفت كه هستي و وجودي دارد كه ما مي توانيم آن را بشناسيم؛ اما از آن جهت كه تجليات او وجود دارند و وجود آن ها سايه اي از اوست، تأکيد مي شود که او هست و وجود دارد. بنابراين، ذات مقدس خداوند، وجود دارد؛ اما بودن او با بودني كه انسان مي شناسد، به کلي متفاوت است. پس براي اشاره به او مي توان به طور قراردادي از واژه هاي «عدم» و «هيچ قطبي» استفاده کرد كه تا حد ممكن، هيچ صفتي را تداعي نكند. به اين ترتيب، منظور از هيچ قطبي، هستي است كه نام و نشان ندارد و قابل ادراك و تعريف نيست.

 مهم ترين مبحث خداشناسي در اين کتاب، بيان اين مطلب است که ذات خداوند (هست غير قابل تعريف) تنها «وجود حقيقي » (هست حقيقي) است و هر چيزي و هر کسي نسبت به او «وجود مجازي» دارد. از اين رو، لازم است که منظور از وجود حقيقي و مجازي معلوم شود.
سايه ي هر چيزي نسبت به خود آن، مجازي است. در عين حال، اگر همان سايه هم سايه اي داشته باشد، نسبت به آن حقيقي محسوب مي شود: 1

- سايه نسبت به صاحب سايه: مجازي
- سايه نسبت به ساي هي سايه: حقيقي

در همه ي جهان هستي همين رابطه برقرار است. در هستي، جهان هاي زيادي وجود دارد كه هر كدام از آن ها از ديگري متجلي شده است و خود آن نيز جهان ديگري را متجلي کرده است 2. يعني هر جهان، سايه ي جهان ديگر بوده، در عين حال مي تواند صاحب سايه اي باشد كه خود آن سايه نيز يك جهان است.
براي اين ترتيب متوالي مي توان ادامه اي از منفي بي نهايت تا مثبت بي نهايت متصور شد. اما نتيجه ي آن به تسلسل ختم مي شود. به همين دليل، وجود اين سلسله ي جهان ها بدون مبدأ امكان ندارد. اين مبدأ، تجلي حقيقت ديگري نيست و خودش «حقيقت مطلق» است.
در حقيقت، يك مبدأ و منشأ براي همه ي اين جهان ها وجود دارد كه ذات مقدس خداوند است و به اين ترتيب، از يك طرف، هر يك از اين جهان ها نسبت به جهان قبل از خودش (كه آن را متجلي كرده است) مجازي و نسبت به جهان پس از خودش (كه تجلي آن است) حقيقي محسوب مي شود و از طرف ديگر، همه ي جهان ها در نسبت با حقيقت مطلق (كه اين سلسله مراتب را ايجاد كرده است) مجازي هستند.
اما از منظري ديگر، هر جزئي از جهان هستي حقيقت دارد. چون در هر چيزي اثري از «حقيقت مطلق» وجود دارد. پس هيچ شيئي خالي از «حقيقت» نيست.

هر جا نگري جلوه گه شاهد غيبي ست ** او را نتوان گفت كجا هست و كجا نيست  «عبرت نائيني»

اگر بخواهيم همين مطلب را دقيق تر بيان كنيم، بايد بگوييم كه خداوند حقيقت مطلق(سايه ي اول را ايجاد مي كند و سايه ي اول، سايه ي دوم را و ... .
هريك از اين سايه ها صورتي از خداوند است و به بيان ديگر، وجود هر چيزي، وجهي از خداوند را نشان مي دهد. پس، به بيان ديگر،مي توان گفت كه فقط يك حقيقت مطلق وجود دارد و هر موجود ديگري «حقيقت نسبي» دارد.

چون نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست ** عالم همه آيات خدا هست و خدا نيست
در آيينه بينيد اگر صورت خود را ** آن صورت آيينه شما هست و شما نيست  «عبرت نائيني»

از اين جهت كه درك ذات مقدس خداوند ممکن نيست و ذات الهي فراتر از تعريف و توصيف بشري است، نمي توان گفت كه هستي و وجودي دارد كه ما مي توانيم آن را بشناسيم؛ اما از آن جهت كه تجليات او وجود دارند و وجود آن ها سايه اي از اوست، تأکيد مي شود که او هست و وجود دارد. بنابراين، ذات مقدس خداوند، وجود دارد؛ اما بودن او با بودني كه انسان مي شناسد، به کلي متفاوت است. پس براي اشاره به او مي توان به طور قراردادي از واژه هاي «عدم 3» و «هيچ قطبي» استفاده کرد كه تا حد ممكن، هيچ صفتي را تداعي نكند. به اين ترتيب، منظور از هيچ قطبي، هستي است كه نام و نشان ندارد و قابل ادراك و تعريف نيست. 4

سپاس آن عدمي را كه هست ما بربود ** ز عشق آن عدم آمد جهان جان به وجود
به هر كجا عدم آيد وجود كم گردد ** زهي عدم كه چو آمد از او وجود افزود   «مولانا»


1. براي فهم بهتر وجود حقيقي و مجازي از مثال آينه نيز مي توان استفاده كرد. تصوير هر چيزي در آينه نسبت به خود آن مجازي محسوب مي شود. يعني هر دو وجود دارند؛ اما وجود آن چيز حقيقي است و وجود تصويرش مجازي.
2. براي مثال، جهاني كه هم اکنون در آن زندگي مي كنيم، بخشي از جهان دوقطبي است. اين جهان دوقطبي از جهان ديگري به وجود آمده است که به اصطلاح بالاتر از آن قرار دارد و از جاي جاي اين جهان دوقطبي، جهان هاي ديگري شکل مي گيرد که به اصطلاح از آن پايين تر است.
3. توجه شود كه در اين جا «عدم» به معناي نيستي به كار نمي رود.
4. از تجلي هيچ قطبي، جهان تك قطبي به ظهور مي رسد كه قابل ادراك است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر