۱۳۹۲-۱۱-۱۲

کیست که بر دیواره قلبم رسوخ کرده؟

کیست که بر دیواره قلبم رسوخ کرده؟
تقدیم با عشق به دوستان عاشقم

ایست.
کیست؟
کیست که بر دیواره قلبم رسوخ کرده؟
ایست.
ایستی که نا ایست. ایستی خواهم که ایستایی در آن نباشد. ایستی خواهم که نشستن در آن نباشد. ایستی خواهم که حرکت در آن باشد.
ای داد بر دلم، که همچون پرنده ای در رفت و آمد است.
هچون موجی تو، بر دیواره قلبم میکوبی. من تورا با نام شناختم و در بی نامی تو حل شدم. ای شریان تپش هستی. ای نفس دمنده جهان. ای پهناور متراکم. هست تو در نیستی ایست و نیستی تو در هست تو.
من تو را چگونه صدا زنم؟ با صدای قطرات بارانت؟ با صدای خش خش برگهای خزانت؟ با صدای آبی آسمانت؟ با چه ای وجودی که وجود، بر تو نیست؟ ای وجودی که اگر گویم وجود، ناوجودی تو را چه گویم؟
زبان الکن من، و مغز کوچکم از هضم تاثیر تو بر روی جهان بی‌رمق است.
آری تو که بی‌نامی پس بی‌نامی چیست؟ بی‌نامی، خود نام است. ای داد پس این زبانم ترا با چه بیان کند؟
فقط فراز و فرود حسم، با فریاد می‌تواند ترا صدا زند
فقط فریاد بلندی، که بر کوههای جهان مواج شود. نه نامی به چیزی، فقط فریاد.
فریاد بلندی که تمام جانم را از تن بیرون برد. رهایم کند، و این رهایی، عطش گلهای بهاری را از بین برد.
آری در تو حل شدن زیباست. بر تو عشق ورزیدن زیباست. بر تو نگاه کردن زیباست. بر تو ای شریان نفس طفل. بر تو ای بازتاب عشق. بر تو ای رهایی بی پایان. بر نو ای ضربان قلب عاشق. بر تو...........

سایه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر