۱۳۹۲-۱۰-۲۳

تمام صحبت ما اینه که ما مثل یک مامور

 تمام صحبت ما اینه که ما مثل یک مامور آتشنشان، مثل یک جراح، مثل یک مشاور بتونیم عمل بکنیم. اینکار نشد نداره! چطور ما درمورد زندگی دیگران میتونیم مشاور بشیم!!! مشاور یعنی بیطرف.

گوش میده، دستشو میذاره زیر چونه اش، اون [مراجعه کننده] میگه، اینم هِی کله اش رو تکون میده [میگه:] بله بله بله بله، ولی داره فکرش کار میکنه. فکرش کار میکنه که چطور از لابلای این صحبتها راه نجاتی پیدا بکنه برای این فرد، چجوری میشه اینو نجاتش داد. کاری که خود اون فرد با همه اِشرافی که به مسائل زندگی خودش داره نمیتونه انجام بده؛ چرا نمیتونه؟ چون دشارژه، چون فکرش فلجه و چون [فکرش] کار نمیکنه و الان گمشده محسوب میشه، تو[ی] ماجراها گم شده.

گفتیم که ما میریم یک مجلس ترحیم تسلیت بگیم. ما میریم او باید بیاد به سطح ما، به سطح بالا بیاد، نه [اینکه] ما تنزل پیدا کنیم! تازه بعضی موقعها هم گفتیم که از اونهم یه پله هم میریم پایینتر!!! طوری که صاحب عزا میاد میگه: بابا! باشه حالا دیگه گذشته عیبی نداره! حالا دیگه این اتفاق افتاده دیگه! خواهش میکنم تو دیگه روی دست ما نیفت اینجا.

درسته؟ خب بنابراین ما درواقع اگر که اون تعاریف درست رو داشته باشیم میبینیم این قضیه خیلی دور از ذهن هم نیست! خیلی بعید نیست! و ما فقط یک مطلب رو میدونیم و اونهم اینه که [به] انسان گفته شد که :« فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا= ما به او فجور رو الهام کردیم و تقوا رو هم الهام کردیم» این دو تا رو الهام کردیم بهش، منظور اینه که [آیا] قبول دارید که الهام شد به ما؟ (به ما) خود خداوند اینو به ما داد؛ یعنی اینو داد اونو هم داد؛ که بیا این دو تا رو داشته باش هرکدومو میخوای استفاده کن؛ اختیاره! اینو قبول دارین دیگه؟ بله؟ حالا آیا منظور اینه که ما هم یه موقعی ازین[تقوا] استفاده کنیم یه موقع ازین[فجور] استفاده کنیم؟!
غم و شادی هم عین همین ماجراست، عین همون صلیبیست که کشیدیم، عین همین ماجراهاست، و آیا منظور اینه که یکموقعی فجور ]باشه و] یکموقع تقوا؟! یکموقع غم [باشه و] یکموقع شادی؟! منظور چیست؟

انسان اومده که بیشترین اختیارش رو از بخش مثبت... -نمیگیم مطلق! مطلقش نمیکنیم، نسبیست - میگیم اومده تا حدی که میتونه، تا حد امکان ازون بخش مثبت استفاده کنه. این قابل قبوله یا نه؟ خیلی خب پس اگر قابل قبوله باید ببینیم چطوری تحقق پیدا میکنه، تحققش خیلی دور از اندیشه ما نباشه. بعضیها فکر میکنن که_حالا توی صحبتها هم پیش میاد دیگه_ میگن: « آقا! غم و شادی، باید الان شادی باشه یه دقیقه دیگه گریه کنیم، مفهوم انسان اینه! الان شادی میاد یه دقیقه دیگه هم باید غمگین باشیم! یه دقیقه دیگه دوباره شاد باشیم، دوباره غمگین باشیم «
آیا منظور اینه؟ تعریف انسان آیا اینه؟ خب؟ و با تعریفی که از جنود الله و جنود شیطان کردیم، نتیجه یی رو که درنهایت گرفتیم اینه که «تا حد امکان ما زیر عَلَم شیطان نریم!!!» عَلَم شیطان غم و غصه و اضطراب و یاس و ناامیدی و اینها بود.

و یه استناد هم تا اونجاییکه سواد ما قد میداد و شنیدیم، از قرآن هم خدمتتون گفتیم: «ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون=اونهایی که به او نزدیک شدند، نه ترس و نه حزن درکارشون خواهد بود.«
حالا بقیه چیزها؛ اضطراب و نگرانی و نمیدونم چی و اینها از همین دوتا ناشی میشه. ترس نگرانی میاره اضطراب میاره، و حزن یه چیزای دیگه میاره و اینها درمجموع مادر همه ناملایمات میشن.
]درپاسخ به سوالی:] ببینید! یک مسأله یی بود که ما که توضیح دادیم تکنیکی نداریم که بگیم چیکار کنیم! [یا مثلا بگیم] خب حالا بیایید این کارو بکنید ؛ ]زیرا] که تکنیکی نبود، میبایستی ازاون تسهیلات رحمانیت الهی استفاده میکردیم؛ ولی ما میدونیم که عمدتاً یادشون میره! یعنی افراد اصلا یادشون میره که همچین امکانات و تسهیلاتی رو اصلاً در اختیار دارن! اونهم به دلیل اینه که ما دراین نرم افزارهامون دیگه این برنامه ها وارد شده و ما دیگه با خمیره وجودیمون این مساله آمیخته شده.

]درپاسخ به سوالی:] بله عرض میکنم [اگه] استفاده بکنیم اینطوریه؛ ولی ببینید یه مطلبی هست که عمدتا افراد اصلاً یادشون میره، حالا وقتی میاییم سمت کلاس یدفعه یادمون میفته که مثلا اِ! یه حلقه داریم، وقتی از کلاس خارج میشیم دوباره بر میگردیم زندگی سابق و یادمون میره، مطالب و مسائل یادمون میره؛ وگرنه ببینید اگر قرار باشه عمل نکنه یکنفر هم نباید _به اصطلاح_ بتونه استفاده بکنه.
]در پاسخ به سؤالی:] هم در حال هستین، هم تسلط دارین، بحث دشارژ نیست، همه اینها درواقع اینطوریه...
بله، ببینید این مسأله که واقعیتش اینه که ما... - چی بگم؟ بگیم عادت! بحث همونه که واقعاً با خمیره وجودی ما، در ناخودآگاهی ما اینها رخنه کرده - ما وقتی میاییم تو فضا قرار میگیریم عمل میکنه، از فضا خارج میشیم یه هفته کنار باشیم همه چی دوباره یادمون میره!!! یادمون میره [یعنی] اصلا یادمون میره که اصلا حلقه یی داریم! مساله یی داریم! این قسمتی از قضیه است که ما این ارتباطهای روزانه و اینها رو که میگذاریم درواقع تکرار بکنیم و به هرحال این مسأله رو پیگیری و دنبال کردن میخواد تا این قضیه بیاد جای عادتها و اون سیستم فکری ناخودآگاهی ما رو بگیره تا این جایگزین شدن نشه ما هِی تمایل داریم به شیوه زندگی سابقمون؛ شیوه زندگی سابق ما هم این بود که اگه یکروز هم مشکلی نبود غمی نبود، خودمون میرفتیم دنبال خاطرات تلخ و اینها، یچیزی رو درمی آوردیم بالاخره برای خودمون یه ماجرای غمباری درست میکردیم؛ درحالیکه در دنیای عرفان میگه:

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد ----- من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم»

چرا اینو گفتن؟ چون میدونه که غم چه خدمتی به شیطان میکنه! چطوری در خدمت شیطانه! غم و اندوه و حزن و ...
و کسیکه قدر خودشو شناخته باشه مسلما نمیگذاره که غم از پا بندازدش؛ چون دیگه همه میدونیم که یکی از مهلکترین عوامل که واقعاً هرکسی رو از پا میندازه و کمر هرکسی رو خرد میکنه همون غمه دیگه! یه همچین موجودی دیگه به درد خدا هم نمیخوره! یه کسیکه خودش کمرش خرد شده چیکار میخواد بکنه برای تعالی؟! برای (نمیدونم (کمال چیکار میخواد بکنه؟! کاری نمیتونه بکنه! اگر ما روحیه خوبی داشتیم، سرپا بودیم، اونوقت میتونیم یه فکر بکنیم، ولی اگر که فکر ما در اِشغال غم و اندوه و اینها بود که دیگه اون یه ذره هم از دستمون برنمیاد؛ این یعنی فلسفه ساده یی داره، همچین پیچیده نیست! ما نباید فلج بشیم! نباید بذاریم فلجمون بکنن! عوامل فلج کننده: غم و اندوه و حزن از یه طرف، و ترس از طرف دیگه.


ترم 5- جلسه 2-بخش 1

تایپ و ارسال متن؛ از شیرین عزیز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر