۱۳۹۲-۱۰-۱۷

عدم درک و شناخت جهان دو قطبی !

یک سوالی مطرح میکنیم:
آیا می توانیم بگوئیم خدایا چرا ظلم هست و چرا ظالم است؟
این را زیاد میشنویم که خدایا تو کجائی که اینقدر ظلم هست و ظالم هست؟!

من قبلا این سوال را مطرح می کردم
ولی الان اینطوری نیست
چون فکر میکنم هر ظلمی که به من میشود نتیجه کار و فکر من است !
یعنی بازتاب من است !

یا میگویم حکمتی بوده است.
اگر اینطوری باشد
باید بگویم موسی حقش بود که گیر فرعون افتاد
یا امام حسین حقش بود که گیر یزید افتاد !

مکتب هند این را میگوید که کسی که گوشه خیابان افتاده دارد جواب کارمای خودش را پس میدهد.
ما کارما را قبول داریم که ( این جهان کوه هست و فعل ما ندا - سوی ما آید نداها را صدا)
من وسیله آزمایش شما هستم
و شما وسیله آزمایش من هستید !

اما ما الان جواب سوال را از یک طریق دیگر میدهیم.
ممکن است شما می گفتید من شاکی نیستم و بحث جهان های موازی را مطرح میکردید.

اما ما میگوئیم یکی از مشکلات ما عدم درک و فهم جهان دو قطبی است.
خوب جهان دو قطبی یعنی هر چیزی که داریم باید مخالف آن هم وجود داشته باشد. پس در جهان دو قطبی ما عدل داریم و انتظار ظلم را هم داریم.

اگر بگوئیم خدایا چرا ظلم هست
به ما از بالا می خندند که ما اینها را فرستادیم پایین تا جهان تضاد و جهان دو قطبی را درک کنند حالا اینها می پرسند چرا ؟

ما را فرستادند به جهان دو قطبی تا تضاد را حس کنیم.
فرستادند در جهان ظلم و عدل، در جهان طبقات.
نمی توانیم بگوئیم خدایا چرا زشتی هست و ظلم هست ؟!

مثلا اگر از ما بپرسند چه کسی حاضر است برود به قطب شمال و یکی دستش را بلند کند بعد از آنجا زنگ بزند بگوید چرا اینجا سرد است، خیلی خنده دارد چون میگویند مگر نمی دانستی قطب چیه ؟!

ما هم اگر درک کنیم معنی جهان دوقطبی چیست
دیگر سوال نمی کنیم
چرا ظلم هست و غیره.
ما را در جهان دو قطبی قرار دادند تا درک کنیم تضاد را و ما را در بین نور و تاریکی قرار دادند. تا ببینند موسی کیست و فرعون کیست و چه کسی سمت موسی میرود و چه کسی سمت فرعون میرود ؟

ما را هم در این شرایط قرار دادند که ببینیم چه میکنیم.
پس تعریف جهان دو قطبی کاملا مشخص هست
و ببینید که ما چه قدر خود را برای این سوال اذیت کردیم !

ما الان میگوئیم که بپذیریم که جهان دو قطبی شامل ظلم هم میشود و تضاد خود را حل کنیم. چون این یک مشکل بینشی است و ما را دچار تضاد کرده و تضاد هم که دنباله دار است. حالا تضاد با خدا و تضاد با خودمان و... ایجاد سم و تشعشع منفی میکند.

والدین ما هم به دو قطبی بودن اعتراض داشتند و ما از آنها شنیدیم و فکر می کردیم آنها بجا اعتراض می کنند و نمیدانستیم آنها خودشان هم قربانی هستند و داریم به نسل بعدی هم انتقال می دهیم !

این بینش ظاهرش ساده است ولی خیلی به ما ضربه زده و دچار مشکل شده ایم !

جایی از این نکته ظریف که خالق شبکه مثبت و منفی خداست استفاده شده و میگویند این دو تا باید با هم بالا بیایند !

ولی ما اینطوری نمی بینیم
ما میگوئیم ما برای کمال خلق شدیم
پس جهت ما باید به سمت کمال باشد
و در مقابل کمال نیروی ضد کمال قرار دادند تا این حرکت ارزشمند باشد
و اگر نبود ارزشی در حرکت ما نبود !

این نیرو باید باشد
حتی از نظر فیزیک هم قابل قبول است.
مسلم است که اگر کسی بخواهد به سمت کمال برود باید یک سر و گردن به ضد کمال بچربد !

این کمال را میگوئیم مثبت و ضد کمال را میگوئیم منفی !
مثلا داریم کنترل ذهن میگیریم و منفی نمی گذارد و باید این کار را بکند و اگرغیر از این بود خودمان می رفتیم و دیگرنیاز به تسلیم و تفکر و این چیزها نبود.

پس یکی از اینها به سمت کمال میرود هر دو به سمت کمال نمیروند.
ولی تا آخرین لحظه یعنی تا « الست بربکم » پای ما را گرفته است.
ولی در جایی به این میرسیم که:

کفر و دین در بر عشاق نکوکار یکی است !

دوره 3 - استاد طاهری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر