اگر یادتان باشد در مقام صالح بودن اشاره کردیم به بحث زمان
و گفتیم زمان جزو هستی است
و زنده است
و زمان هم زنده است و شخصیت دارد و با ما در ارتباط است !
یادتان می آید که گفتیم مرتب میگوییم کی میشود؟ راجع به مسیر و مقصد حرف زدیم !
که اگر جادوگر بگوید میخواهی الان برسی و درس تو تمام بشود و ما میگوییم بله و ...
ماجرا این بود که میرسیم به
« والعصر- ان الانسان لفی خسر...» !
یعنی میرسیم به جایی که قبری کندند و ما عجول بودیم و زندگی را دادیم رفته !
در مسیر و مقصد این بحث را کردیم.
حالا یک نکته دیگر این است که وقتی میگوییم زمان بگذرد، نمیگذرد و وقتی میگوییم نگذر میگذرد !
در مورد زندان چرا میگویند زندان؟
چون زندانی را با زمان به تضاد می اندازند
و آنجا درگیر میشود با زمان
و مرتب روی دیوار خط میکشد
و از یک خط تا خط بعدی گویی یک قرن میگذرد
در حالیکه ما اینجا چشم بهم میزنیم ظهر میشود و شب میشود و روز و ماه و سال میگذرد !
چرا؟
چون ما با زمان در تضاد هستیم !
هر کدام به یک صورتی.
او میگوید نگذر و ما میگوییم بگذر !
زمان هم هوشمنداست و میداند با انسان دیکتاتور چه طور باید برخورد کند !
انسان دیکتاتـور میخواهد خواسته های خودش را به هستی دیکته کند !
اما زمان به فرمان ما نیست و میزند کاسه کوزه ما را بهم میریزد !
هستی هم همینطور است و می بینید که هر چه را میخواهید فراهم نمی شود !
و هر چه نمی خواهید پیش می آید !
پس یک ماجرای غلطی پیش می آید
که در سیستمی می گویند که به آرزوت بچسب تا بهش برسی !
اما ما میگوییم که آرزو باید رها باشد
و اگر به آن بچسبی فرار میکند
و به این رسیدیم و میرسیم که تخیل سازنده چیز دیگری است !
پس ما همفازی با زمان را به صورت تئوری در بینش درک می کنیم
و دوره بالاتر اتصالش را میگیریم !
این درک یعنی من با زمان در تضاد نیستم
و همراه او حرکت میکنم
و مشایعت کننده زمان هستم
نه میگویم جلوتر از من برو نه میگویم عقب تر بیا !
همانطور که شیعه امیر المومنین هستیم، شیعه زمان هم هستیم !
ما با زمان رفیقیم نه به منزله سوءاستفاده !
الان هر جا مشایعت کننده امیرالمومنین میشویم برای کار خودمان است
و او را از سطح خودش آوردیم پایین !
تا با ما بیاد توی ادارات و سازمانها و کارهای زمینی ما را راه بیندازد !
انسان سوءاستفاده گر میخواهد از زمان هم سواستفاده کند !
اما وقتی رفیق میشویم با زمان و هستی و غیره، با زمان به آشتی میرسیم !
یکی از شرایطی که ما آگاهی دریافت می کنیم همفازی با زمان است !
گفتیم که ما اشتیاق نشان میدهیم و طبق آن میخواهد آگاهی بیاید
اما به زمان گفتیم بگذر و آن آگاهی میخورد پشت پای من !
پس میگویند « الله مع صابرین » !
مفهومش این است
و با هم فازی با زمان من و شما به حواله خودمان میرسیم !
یک فرم دیگر دیکتاتوری هم این است که
می خواهیم به آرزوی محالمان برسیم و بهش میچسبیم !
مثلا وقتی میخواهید چیزی بخرید همه مغازه ها آن چیز را دارند،
ولی لحظه ای که عجله دارید آن وسیله را بخرید یافت نمی شود !
خلاصه کلام با زمان رفیق نباشیم میشود
« والعصر - ان الانسان لفی خسر » !
این نظری است و عملی آن را نیز با اتصال تجربه می کنیم !
دوره 3 - استاد طاهری
و گفتیم زمان جزو هستی است
و زنده است
و زمان هم زنده است و شخصیت دارد و با ما در ارتباط است !
یادتان می آید که گفتیم مرتب میگوییم کی میشود؟ راجع به مسیر و مقصد حرف زدیم !
که اگر جادوگر بگوید میخواهی الان برسی و درس تو تمام بشود و ما میگوییم بله و ...
ماجرا این بود که میرسیم به
« والعصر- ان الانسان لفی خسر...» !
یعنی میرسیم به جایی که قبری کندند و ما عجول بودیم و زندگی را دادیم رفته !
در مسیر و مقصد این بحث را کردیم.
حالا یک نکته دیگر این است که وقتی میگوییم زمان بگذرد، نمیگذرد و وقتی میگوییم نگذر میگذرد !
در مورد زندان چرا میگویند زندان؟
چون زندانی را با زمان به تضاد می اندازند
و آنجا درگیر میشود با زمان
و مرتب روی دیوار خط میکشد
و از یک خط تا خط بعدی گویی یک قرن میگذرد
در حالیکه ما اینجا چشم بهم میزنیم ظهر میشود و شب میشود و روز و ماه و سال میگذرد !
چرا؟
چون ما با زمان در تضاد هستیم !
هر کدام به یک صورتی.
او میگوید نگذر و ما میگوییم بگذر !
زمان هم هوشمنداست و میداند با انسان دیکتاتور چه طور باید برخورد کند !
انسان دیکتاتـور میخواهد خواسته های خودش را به هستی دیکته کند !
اما زمان به فرمان ما نیست و میزند کاسه کوزه ما را بهم میریزد !
هستی هم همینطور است و می بینید که هر چه را میخواهید فراهم نمی شود !
و هر چه نمی خواهید پیش می آید !
پس یک ماجرای غلطی پیش می آید
که در سیستمی می گویند که به آرزوت بچسب تا بهش برسی !
اما ما میگوییم که آرزو باید رها باشد
و اگر به آن بچسبی فرار میکند
و به این رسیدیم و میرسیم که تخیل سازنده چیز دیگری است !
پس ما همفازی با زمان را به صورت تئوری در بینش درک می کنیم
و دوره بالاتر اتصالش را میگیریم !
این درک یعنی من با زمان در تضاد نیستم
و همراه او حرکت میکنم
و مشایعت کننده زمان هستم
نه میگویم جلوتر از من برو نه میگویم عقب تر بیا !
همانطور که شیعه امیر المومنین هستیم، شیعه زمان هم هستیم !
ما با زمان رفیقیم نه به منزله سوءاستفاده !
الان هر جا مشایعت کننده امیرالمومنین میشویم برای کار خودمان است
و او را از سطح خودش آوردیم پایین !
تا با ما بیاد توی ادارات و سازمانها و کارهای زمینی ما را راه بیندازد !
انسان سوءاستفاده گر میخواهد از زمان هم سواستفاده کند !
اما وقتی رفیق میشویم با زمان و هستی و غیره، با زمان به آشتی میرسیم !
یکی از شرایطی که ما آگاهی دریافت می کنیم همفازی با زمان است !
گفتیم که ما اشتیاق نشان میدهیم و طبق آن میخواهد آگاهی بیاید
اما به زمان گفتیم بگذر و آن آگاهی میخورد پشت پای من !
پس میگویند « الله مع صابرین » !
مفهومش این است
و با هم فازی با زمان من و شما به حواله خودمان میرسیم !
یک فرم دیگر دیکتاتوری هم این است که
می خواهیم به آرزوی محالمان برسیم و بهش میچسبیم !
مثلا وقتی میخواهید چیزی بخرید همه مغازه ها آن چیز را دارند،
ولی لحظه ای که عجله دارید آن وسیله را بخرید یافت نمی شود !
خلاصه کلام با زمان رفیق نباشیم میشود
« والعصر - ان الانسان لفی خسر » !
این نظری است و عملی آن را نیز با اتصال تجربه می کنیم !
دوره 3 - استاد طاهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر