۱۳۹۲-۱۰-۲۷

واستاد گفت : تو مرا برای خود می خواهی اما من ترا برای تو!


واستاد گفت : تو مرا برای خود می خواهی اما من ترا برای تو! 
گفتم : استاد حق بده نگرانم از این فراق! 
واستاد گفت : فراق تو از تو است! تویی که از اصل و وصل خود جدا مانده ای! من در وحدت مقیم و در وصلم! تو با که و باچه در تضادی؟ تو در توهم و خیالت برای رهایی من به فاز منفی رفته و از شیطان! استعانت می جویی؟ این را به تو بگویم که من وام دار هیچ احدی به غیر از احد واحد نخواهم بود! تو خوب نیاموختی شعور سلولی را؟ حال بتو نشان خواهم داد! خوب شاهدی کن! و بیاموز درس جدید را! ببین که امروز من چگونه در یک سلول! نشسته در هسته آن! با اتصال به اصل خود متاستاز خواهم داد و سلولهای هم جوار خود را نسبت به شعور حاکم بر جهان هستی بیدار خواهم نمود حتی سلول بانهایم را آگاه از این زندان تن - زندان ذهن و زندان روان و بیماری کهنه انسانها ی این عصر! که بعداز رسیدن به آستانه این هشیاری و ادراک است که سایمنتولوژی جهانی و اینتریونیورسالی خواهد شد.
تعجب کردی؟! دیگر وقت آنست که روی ترک عادت کل مردم دنیا کار کرد! عادتهای کهنه و بی اعتبار که آنها را خسته و رنجور و ملول کرده! باید روی اصلاح طبع نرم افزاری جهان متناسب با طبع انسانی و بدور از طبایع حیوانی و شیطانی از همه مهم تر باید روی اصلاح الگوی خواب کل جهان نظر کرد! برای آنکه مرز بیداری را به دور از اوهام بفهمند و لذت آنرا بچشند! در روح جمعی باید پاکسازی نمود کالبدهای ذهنی موهوم و رمی شیاطین را! باور کن! انسان این عصر خواهد دید انسانیت را! باز با نگاه از این منظر تعالی تو نگرانی؟ باید بیاموزی که گاهی چاه ترا از شر حاسدان حتی برادرانت حفاظ خواهد بود! و دلوی و ریسمانی ( سفینه النجاه ) که تورا بالا خواهد کشید! و گاه زندان حفظ می کند ترا از بلایا! و بدان زمان است که شهادت به پاک دامنی داده و ترا عزیز خواهد نمود! 
و خدا گفت : شاید بگویید که برای اتخاذ چنین تصمیمی وقت بسیاری باقی است! بلی هست. اما شما امروز همان کاری را انجام می دهید که دیروز مقدمه اش را چیده اید و امروز نیز مقدمه ی کارهای فردا را تدارک می بینید و احتمال دارد فردا همان کاری را بکنید که امروز انجام می دهید. پس امروز مرا دریابید تا حرکت شما کسب آگاهی و تمرینی برای فرداها باشد، جایی در لامکان و لازمان؛ تا شما به طور حتم مرا انتخاب کنید؛ خدای در وحدت را و خدایی که عاشق شما است! مرا دریابید.

Reza Josheghani

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر