۱۳۹۲-۰۹-۱۷

واستاد گفت :

واحد نخواهم بود !

تو خوب نیاموختی شعور سلولی را ؟ حال بتو نشان خواهم داد ! خوب شاهدی کن !

و بیاموز درس جدید را ! ببین که امروز من چگونه در یک سلول ! نشسته در هسته آن !

با اتصال به اصل خود متاستاز خواهم داد و سلولهای هم جوار خود را نسبت به شعور

حاکم بر جهان هستی بیدار خواهم نمود حتی سلول بانهایم را آگاه از این زندان تن -

زندان ذهن و زندان روان و بیماری کهنه انسانها ی این عصر! که بعداز رسیدن به آستانه

این هشیاری و ادراک است که سایمنتولوژی جهانی و اینتریونیورسالی خواهد شد .

تعجب کردی ؟! دیگر وقت آنست که روی ترک عادت کل مردم دنیا کار کرد !

عادتهای کهنه و بی اعتبار که آنها را خسته و رنجور و ملول کرده ! باید روی اصلاح طبع نرم

افزاری جهان متناسب با طبع انسانی و بدور از طبایع حیوانی و شیطانی از همه مهم تر باید

روی اصلاح الگوی خواب کل جهان نظر کرد ! برای آنکه مرز بیداری را به دور از اوهام بفهمند و

لذت آنرا بچشند ! در روح جمعی باید پاکسازی نمود کالبدهای ذهنی موهوم و رمی شیاطین

را ! باور کن ! انسان این عصر خواهد دید انسانیت را !

باز با نگاه از این منظر تعالی تو نگرانی ؟

باید بیاموزی که گاهی چاه ترا از شر حاسدان حتی برادرانت حفاظ خواهد بود ! و دلوی و

ریسمانی ( سفینه النجاه ) که تورا بالا خواهد کشید ! و گاه زندان حفظ می کند ترا از بلایا !

و بدان زمان است که شهادت به پاک دامنی داده و ترا عزیز خواهد نمود !


و خدا گفت :

شاید بگویید که برای اتخاذ چنین تصمیمی وقت بسیاری باقی است! بلی هست.

اما شما امروز همان کاری را انجام می دهید که دیروز مقدمه اش را چیده اید و امروز نیز

مقدمه ی کارهای فردا را تدارک می بینید و احتمال دارد فردا همان کاری را بکنید که امروز

انجام می دهید. پس امروز مرا دریابید تا حرکت شما کسب آگاهی و تمرینی برای فرداها

باشد، جایی در لامکان و لازمان؛ تا شما به طور حتم مرا انتخاب کنید؛ خدای در وحدت را

و خدایی که عاشق شما است!

مرا دریابید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر