۱۳۹۲-۰۹-۲۲

این شور کز بحر لقایت در سر همی دارم ، بس است

ارسالی از همسفر بسیار گرامی Ali Reza Zand Arya +1

این شور کز بحر لقایت در سر همی دارم ، بس است
عاشقان را درد عشق و پیچش و غم، نعمت است

در کوره ی آتش مهر خداوندی شدن، این نعمت است
تو بیا و همچو ابراهیم خلیل، داخل آتش بشو تا ببینی گلشنی پر برکت است

روح و جسمی کز دانشکده ی علم الهی پخته آید
آتش و نار جهنم کی تواند؟ بر شرار عشق من فایق آید

الا ای زاهد ظاهر بدیده، بهشت و نار را، وارونه دیده
مرا شوقی بسوختن در وجودست، گذارم آتش و نار را بر دو دیده

که با هر سوختن سازی نوازم
الها !!! در آغوشم بگیر ای دلنوازم

اگر تاخیر کنی از این قرار و عشق و مستی
بسوزم من بسازم با می و باده پرستی

دوباره زین شرر از عشق خود را بسازم
خودم را از اصل و بنیان دیوانه سازم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر